- بی جواب
- بی پاسخ
معنی بی جواب - جستجوی لغت در جدول جو
- بی جواب
- بی پاسخ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدون اجازه و رخصت
آنکه نتواند بخوابد، کسی که به خواب نرود
Sleepless
бессонный
schlaflos
безсонний
bezsenny
insone
insonne
insomne
insomniaque
slapeloos
นอนไม่หลับ
insomnia
निराश
חסר שינה
wasiwasi wa usingizi
অনিদ্রা
بے خواب
زود گذر
پریشان، بی هوش
بیشمار، بی اندازه
بدون جواب بی پاسخ: نامه برادرش را بلا جواب گداشت. بی پاسخ، بدون جواب
بی برهان، بی دلیل
پریشان سر در گم
بی شمار، بی اندازه
بی پرده بی پرده، زنی که بدون چادر و نقاب بیرون آید